داستان غريبي است اين گونه به گونه شدن ها، شادي ها و ترنم ها، داستان تكراري و جديد غروب و طلوع و مهتاب و صداي زنگوله ها، بغض هاي بي دليل ، سر خوشي ها و دويدن ها ، رسيدن ها ، نرسيدن ها، عاشقي ها ، گريه ها،بوسه ها، همه وهمه گذرا و بي نهايت،
نهايتي اگر بود كه اين گونه نمي تاختيم از كنار اين همه واقعه و اتفاق،از كنار اين همه بودن و رسيدن، مگر نه اينكه نرسيدن هم نوعي رسيدن به اين معناست كه رسيدني در كار نيست.
در كنار اين همه خاطره از تمام تمام فراز ها و نشيبها و اين همه تلاش فقط مي دانم كه هنوز به نرسيدن ، نرسيده ام.هنوز در آرزوي رسيدن از كنار همه چيز خواهم تاخت.