لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Thursday, October 31, 2002 :::
 

PersiaDesert.com
اين سايت به معرفی کوير مرکزی ايران و شهرهای حاشيه کويراختصاص دارد و به عنوان مرجعی از مقالات و تصاوير جذاب در رابطه با کويرزدايی ، آثار باستانی ، جاذبه های گردشگری کوير ، گياهان و جانوران کويری و صنايع دستی کويرنشينان و درياچه نمک مطرح خواهد بود.
در ضمن يه سري از عكسهاي من از كوير نيز در اين سايت استفاده شده است.اينجا رو ببينيد.


Thursday, October 31, 2002


Tuesday, October 29, 2002 :::
 

بعضي نگاه ها چقدر نافذ اند!
چند سال پيش ، وقتي يه كم جوونتر بودم ، هميشه دلم مي خواست يه فيلمنامه بنويسم در مورد مثلا نگاه ! يعني از اول تا آخر فيلم فقط چشم باشه ، حركاتش، حالاتش و با اين چشمها يه داستان يا يه مفهوم به بيننده ها ارائه بشه. يا يه فيلمنامه كه فقط در اون "پا "بازيگر باشه.

ديروز براي يه كاري رفته بوديم جزيره كيش . بعد از انجام كارها، يه دوري تو جزيره زديم.در حين گشت و گذار از محله اي به نام صفين عبور كرديم كه عرب هاي بومي جزيره در آن جا زندگي مي كنند. دختري شايد ١٦- ١٧ ساله در كنار خيابان ايستاده بود و چادر مشكي به سر داشت. وقتي از كنارش مي گذشتيم يك لحظه نگاهش با نگاهم تلاقي كرد. چه نگاه نافذي، نگاهي جستجو گر! بلافاصله از روي شرم و حيا ، رويش را برگرداند ولي براي من همان يك لحطه كافي بود تا دل مشغولي هايش را حس كنم و آمال وآرزوهايش را، براي رهايش از زندانهاي نامرئي بشنوم. او خوب مي دانست كه اگر دير بجنبد، سرنوشت گذشتگانش را بايد به ارث ببرد و محروميت را تا پايان عمر بايد به دوش بكشد .
بعضي نگاه ها چقدر نافذ اند!


Tuesday, October 29, 2002


Saturday, October 26, 2002 :::
 

جاي شما خالي، چند روزي رفته بودم شمال براي استراحت و دوري از فضاي روز مرگي، روز سه شنبه در جاده با هواي طوفاني و باران شديد، استقبال شديم كه البته براي من اين نوع آب و هوا بسيار دلچسب و خوشايند است ولي از طرفي رانندگي در اين آب و هوا دور از خطر نبود، شدت ريزش باران به حدي بود كه برف پاك كن ماشين، روي دور سريع هم جواب گو نبود و خلاصه بسيار هيجان انگيز و جالب بود.
رانندگي هموطنان عزيز هم در جاده ها مقوله ايست كه براي جلوگيري از ابتذال كلام از توضيح آن خودداري مي كنم.


Saturday, October 26, 2002


Saturday, October 19, 2002 :::
 

من و او
هميشه مرا دنبال خودش مي كشد و من ناگزير پا به پايش مي روم. حين رفتن اصلا به غرغرهاي من اعتنا نمي كند، به شرايط من توجهي ندارد. سر سختانه خودش را و رفتارش را توجيه مي كند، خواب و خوراك ندارد، در طول شب بارها و بارها در حالي كه از ترس به خود مي لرزد، مرا سراسيمه بيدار مي كند و از كابوس هايش سخن مي گويد. در خلوت حرف هايم را به آرامي مي شنود و در پايان با لبخندي همه چيز را از ياد مي برد. گاهي درگيري هاي دروني اش او را تند خو مي كند و گاهي بسان دوستي صميمي محبت را با من به شراكت مي گذارد. برايش نگرانم، اينگونه، تا پايان راه را تاب نخواهد آورد. نامش، نام من است و كنيه اش ، كنيه من! من او را علي مي نامم و او مرا هيچ!


Saturday, October 19, 2002


 

خوب! به منظور رفع تنوع !!! يه تغييراتي تو صفحه دادم. باشد كه در نظر افتد!


Saturday, October 19, 2002


Tuesday, October 15, 2002 :::
 

اين چند روز هر كاري رو شروع مي كنم، پس از مدتي فكر دو همنورد از دنيا رفته ام تمام ذهنمو اشغال مي كنه، اينكه الان جسدشون در چه وضعيه، عاقبت چي ميشه، چه جوري بايد چسد اونا رو از توي غار بيرون آورد و اگه نشه چه بايد كرد، مدام چهره ويكتوريا در اون وضعيت تو ذهنم مجسم ميشه، شايد با سرو روي خون آلود و بدني كه از شكل طبيعي خارج شده. بابا چقدر گفتيم و چقدر تو همين وب لاگ نوشتيم كه در محدوده تواناييهاتون ريسك كنيد و نه بيشتر، طبيعت با كسي شوخي نداره، وقتي احساس مي كنيد هنور بعضي كارها در حد تجربه و توان فني شما نيست، اقدام به اجراي اونها نكنيد. آخه هر كاري رسم و رسومي داره، هر چيزي قانوني داره، از يه نردبان، يه پله يه پله ميرن بالا! الان هم دوباره تكرار ميكنم :

دوستان، عزيزان، به قوانين طبيعت احترام بگذاريد و ساده ترين مسائل رو تو برنامه هاي كوهنوردي ، جدي بگيريد، از ميزان توانائيها و تجارب خود ، آگاه باشيد و بر اساس آن برنامه هاي خود را پي ريزي كنيد و در اين مساله با خود رو راست باشيد ، از قهرمان پروري و رويا هاي شهرت و قهرماني در اين رشته ورزشي دوري كنيد. اگركوهنوردي غير اصولي مي كنيد، مطمئن باشيد ، روزي خبر تاسف باري در مورد شما هم منتشر خواهد شد!

در ضمن خبر ديگر اينكه جسد جلال رابوكي كه چند ماه پيش در دماوند ناپديد شده بود، چند روز پيش روي يخچال يخار پيدا شد و بالاخره جستجو هاي طولاني اين چند ماه، پايان پذيرفت.جلال رابوكي متاسفانه در حين بهبود ركورد صعودهاي يك روزه به دماوند، دچار سانحه شد و به ابديت پيوست.


Tuesday, October 15, 2002


Sunday, October 13, 2002 :::
 

دگر باره كوچ
نسيمي وزيدن گرفته بود. تكانهاي ملايم شاخه ها، ترنم برگ ها و مهيا شدن براي دل كندن! رفتن آنها چه بر جاي مي گذارد جز مرثيه حزين خش خش در سوگ ياران سبزشان.
در رهگذر اين نسيم برگ ريز، دو عزيز همنورد نيز از شاخسار زندگي رخت بر بستند و كوهنوردان باقي را در اندوهي جانكاه به جا گذاشتند.عبور از چاه هجدهم غار پراو، مسيري ديگر را در پيش روي آنان قرار داد و پايان زندگي خاكي ويكتوريا كياني راد و امير احمدي را به تلخي رقم زد. باور كردن اينكه آنها ديگر در بين ما نيستند، بسيار مشكل است. همين يك ماه پيش بود كه ويكتوريا را در پارك مشغول ورزش ديدم، شايد براي سفر بي بازگشتش مشغول تمرين بود و اكنون... مويه هاي مادرش كه رفتن او را هنوز باور ندارد، چشمان به خون نشسته ياران كه در بهتي رقت بار فرو رفته اند و انتظار خروج پيكرهاي بي جان آنها از غار طلسم شده "پراو" . روحتان شاد


Sunday, October 13, 2002


Wednesday, October 09, 2002 :::
 

نمايشگاه کتابها و پوسترهای صادق هدايت که از سری مراسمی است که به مناسبت صدمين سال تولد هدايت برگزار می شود، روز شنبه 13 مهرماه در سالن شهر کتاب ( خيابان ميرداماد) افتتاح شده است و تا يك هفته ادامه دارد. در اين نمايشگاه علاوه بر كارهاي صادق هدايت، چند تابلو از مرتضی خداميان و بابک گرمچی نيز به نمايش گذاشته شده است.چهار پوستر کار مرتضی وصاف، يک پوستر کار خانم يثربی و يکی نيز کار مجيد عباسی نيز در نمايشگاه ديده می شود.يک موزه کوچک نيز از اشياء شخصی صادق هدايت در نمايشگاه تشکيل شده که در آن دستخط هدايت در کارت پستال هايی که برای افراد خانواده از پاريس فرستاده، جلد های عينک، قلم تراش، کارت ويزيت، دفتر يادداشت و دو سه تا سنگواره که هدايت دوست داشته و جمع آوری می کرده، در اين موزه ديده می شود.
( نقل خبر از BBC)
نمي دانم چرا وقتي اسم هدايت مي آيد ، بسيار بسيار زياد با او احساس هم دلي مي كنم. گوئي مشغوليات ذهني او را من به ارث برده ام . شايد اوج هنر او همين است و ديگرخواننده هاي او نيز چنيند.


Wednesday, October 09, 2002


Sunday, October 06, 2002 :::
 

تظاهر
چقدر بد است وقتي انسان از درون ديگران با خبر مي شود، وقتي از پس پرده وقايع را مي بينم، وقتي واقعيت چهره مي نمايد ولي فرد مورد نظرت از اينكه تو واقعيت را مي داني ، چيزي نمي داند و به رفتارهاي دروغين خود ادامه مي دهد، تحملش چه طاقت فرساست.براي من خيلي ناگوار است وقتي دوستي يا همكاري به چشمانم نگاه مي كند و بي پروا دروغ مي گويد و من از واقعيت آن چشمان آگاهم.
چند سال پيش فيلمي ديدم به نام Sliver. در آن فيلم در تمام اتاقهاي يك ساختمان، دوربين مخفي كار گذاشته شده بود و زندگي خصوصي ديگران بر صفحه مونيتور ها، حك مي شد.شخصيت اصلي فيلم، وقتي با اين ماجرا آشنا شد و درون زندگي ديگران را ديد، مثلا پدري كه دختر خود را مورد آزار قرار مي داد، در ارتباطش با آنها دچار مشكل شد و اين مساله مشكل كوچكي نيست.

بايد پذيرفت كه متاسفانه رفتارهاي اكثر آدم هاي دور و برمان، ساختگي است، دروغ و ارائه شخصيتهاي ساختگي، چيزي است كه مخصوصا در كشور ما ، بسيار رايج است . شايد علت آن هم محك هاي عاميانه است كه بر رفتار آدمها نظارت دارد و خروج از عوام زدگي را به نوعي جرم تلقي مي كند.

به هر حال فكر مي كنم بهتر است انسان از اطرافيانش كمتر بداند تا دچار مشكلاتي از آن گونه كه ذكر شد، نشود.


Sunday, October 06, 2002


Tuesday, October 01, 2002 :::
 

در مورد زندان زنان مهم ترين چيزي كه به ذهن مي رسد، آن است كه در طول ساليان پس از انقلاب، جرم، جوان شده است.
مسايل عنوان شده در مورد نحوه برخورد مديران زندان با مجرمين و حواشي آن، چيز جديدي نيست و تقريبا در اكثر كشورهاي در حال توسعه همين وضعيت حاكم است ولي تغيير محدوده سني زندانيان در سال هاي اخير مساله خاص زندان هاي ايران است.در ابتداي فيلم ، اوايل انقلاب را شاهد هستيم، قسمت عمده زندانيان را متروكه هاي شكوفه تشكيل مي دادند و مجرمان كم سن و سال، فقط مي توانستند سياسي باشند.در قسمت دوم نسل جوان را در دام اعتياد به زندان مي آورند و در قسمت سوم فيلم، فاجعه! گاهي بند ٣ زندان زنان شبيه حياط مدرسه هاي راهنمائي دخترانه بود. دختراني كه بازگشت دوستانشان را به زندان، انتظار مي كشيدند و هدفشان در خارج از زندان رفتن به "شكوفه هاي" كشورهاي عربي بود.
اين مساله در ادامه به كجا مي رسد، شايد وقت آن رسيده باشد كه مسايل جوانان را با تكيه بر اصول علمي قرن حاضر، بنگريم و براي مشكلات آنها راه حل هاي عملي و واقعي بيابيم.


Tuesday, October 01, 2002




Powered by Blogger