گهي ياس و گهي اميد، گهي ناله و گهي شوق،
توالي ترنم و تالم، همدم مدام روزمرگي ما.
چنگ ها، به كدامين اميد بايد زد،
نگاه ها، به كدامين افق بايد دوخت،
تاكي بايد رفت و رفت و رفت،
تشنگي صبر بريده است برادر !
دريغ از گودالي آب در اين خشكيده كوير.
تا كي بايد ناليد و ناليد و ناليد،
حنجره ، خشكي خود به بغض مي كوبد بر اين چشمان آماده سيل..
ترسم از ، پايانش ، كه بسان آغازش بكر باشد و بي بر،
اين بيهودگي طولاني، بس بي شرم نمايد، بس.