اگر چه از كلمه تقدير چندان دل خوشي ندارم ولي براي مطلبي كه نوشته ام شايد بهترين عنوان باشد. با آثار كريستف كيسلوفسكي، فيلمساز فقيد لهستاني چقدر آشنا هستيد. اين هنرمند در ليست فيلم هاي خود، سه فيلم را با نام Three Color: Red, White and Blue معرفي كرده كه جزو بهترين آثار سينمائي دنيا هستند. من آبي و قرمز را از سه فيلم فوق ديده ام. واقعا تاثير گذار هستند و هر از چند گاهي موسيقي متن فيلم Blue ساخته Preisner همدم خوبي براي تنهائي به شمار مي آيد.
فيلم قرمز او داستان يك برخورد تصادفي دختري جوان و مردي مسن است كه منجر به روابطي خاص و حرف هائي از جنس گفتني مي شود.
غرض اينكه به نقل از هفته نامه وزين چهل چراغ، كيسلوفسكي انديشه ساخت اين فيلم را الهام گرفتن از شعر شيمبورسكا شاعر تواناي لهستاني مي داند. از شعري با نام "عشق در نگاه اول ". اين روابط خود شاهدي آشكار بر مصداق شعر او هستند. خلوت شاعري در چهار ديواري عزلتش، شعري خلق مي كند تا فيلمسازي آن را دستمايه خلاقيتي ديگر قرار دهد تا اثري جهاني به نام قرمز متولد شود.
عشق در نگاه اول
از ويسواوا شيمبورسكا
ترجمه از شهرام شيدايي:
هر دو بر اين باورند كه حسي ناگهاني
آنها را به هم پيوند داده
چنين اطميناني زيباست
اما ترديد زيباتر است
چون قبلا همديگر را نمي شناختند
گمان مي برند كه هرگز چيزي ميان آنها نبوده
اما نظر خيابان ها
پله ها و راهروهائي كه آن دو مي توانستند
از سالها پيش از كنار هم گذشته باشند
در اين باره چيست?
دوست داشتم از آنها بپرسم
آيا به ياد نمي آورند?
شايد در ميان دري چرخان
زماني رو به روي هم?
يك ببخشيد در ازدحام?
يك صداي "اشتباه گرفته ايد"
در گوشي تلفن?
ولي پاسخشان را مي دانم
نه! به ياد نمي آورند
بسيار شگفت زده مي شدند
اگر مي دانستند كه مدتهاست
بازيچه اي در دست اتفاق بوده اند
شايد سه سال پيش
يا سه شنبه گذشته
برگ درختي از شانه يكيشان به شانه ديگري
پرواز كرده
چيزي بوده كه يكي آن را گم كرده
و ديگري آن را يافته و برداشته
دستگيره و زنگ درهايي بوده
كه يكي لمس كرده و در فاصله كوتاهي آن ديگري
شايد يك شب هر دو يك خواب را ديده باشند
كه بلافاصله بعد از بيداري محو شده
بالاخره هر آغازي فقط ادامه اي است
و كتاب حوادث هميشه از نيمه آن باز مي شود.