لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Wednesday, April 16, 2003 :::
 

براي يك مادر، شايد در عراق

اگر بتواند لحظه اي چشم بگشايد و اگر بتواند ديدن را به ياد آورد، خاكستري آرام شايد تنها تصويري و رنگي است كه چشمان كم سويش مي بيند، روزگاري است كه فقط گريسته است ، اكنون در قاموس او چشم ابزاري است براي گريستن. ديگر چيزي نمانده كه ببيند، ديگر رنگي نمانده، حتي قرمز ها هم پس از مدتي خاكستري مي شوند، همانند خون عزيزان در خاكش.
واژه تحمل ديگر غم او را تاب نمي آورد، آنچه در سينه اش بغض را گره زده، به ابتدال هيچ واژه اي در نمي آيد، اين حس فقط شايد قابل درك باشد و نه قابل بيان.
آنچه در پايان اين تصوير مي بينم، لبخندي است كم سو، از سر بزرگواري، بر حمايت آنان كه در بيرون مرزهاي بدبختي، اجتماع كرده اند و شعار صلح مي دهند بر عليه كساني كه هنوز تفاوت Peace و Piss را نمي دانند!


Wednesday, April 16, 2003




Powered by Blogger