قفسم را خودم با دست هاي خودم ساختم. آن زمان حس مي كردم آنچه براي ساختنش، چنان بي تاب بودم كه گاه افراط را نيز چاشني رفتارهايم مي كردم، برج آمالي است كه يك عمر تمام بضاعتم را به پايش ريخته بودم ولي اكنون آنچه پيش رويم به زشتي چهره مي نمايد، قفسي است كه حركت را از من سلب كرده و بي ريا به انتظار پايانم نشسته.
براي من، ديگر رهائي فقط يك واژه است.