يكي از شاعران شعر امروز كه من ارادت خاصي نسبت به ايشان دارم، مهدي اخوان ثالث است. او علاوه بر شعر امروز، اشعاري نيز در قالب هاي سنتي شعر دارد كه شايد مربوط به كارهاي قديمي تر او باشد. من در برداشت هاي شخصي ام او را شاعري درد كشيده، عاشق و دل سوخته مي يابم كه اين همه شايد توجيه درونگرا ئي اوست. هنگامي كه از طريق بعضي كار هاي او مانند كتيبه، پوستين كهنه ، زمستان، قاصدك و... با اخوان آشنا شدم، قرابتي ژرف را در وجودم با ايشان احساس كردم كه هنوز پا برجاست.
"عمر با قافله شك و يقين مي گذرد
خاطر انباشته از خاطره و قصه و ياد
من بر اينم، تو بر آن، ژرف چو بيني همه هيچ
كودكانيم و به افسانه و افسوني شاد"
يا در رباعي زير مي گويد:
نه نغمه ني خواهم و نه طرف چمن
نه يار جوان، نه باده صاف كهن
خواهم كه به خلوتكده اي از همه دور
من باشم ومن باشم ومن باشم و من.
همچنين در هفته گذشته كاستي از كارهاي استاد شجريان منتشر شد كه فرياد نام دارد. در اين اثر بر شعري زيبا از اخوان به همين نام، طنيني دل انگيز جاري كرده اند كه علاقه مندان را به شنيدنش توصيه مي كنم. متن شعر فرياد را در روزهاي آينده خواهم نوشت.