رقص برف باز برف و باز روياي سفيد محو شدن در آغوش مام طبيعت، باز چشم بستن و با تمام وجود ديدن، باز سر باز كردن هق هق از گوشه چشمان بسته، باز تمناي ماندن, اگر چه مي دانم ناگزير به بازگشتيم.
بدترين حالت ممكن موقع برف اومدن اينه كه مجبور باشي پشت ميز كار، در هر قبرستوني بشيني و رقص برف را از پنجره نگاه كني. خدايا لطفا روز هاي تعطيل هم ببار تا اينطوري عقده اي نشيم! يه جوري ببار كه ما هم ، هم گام با حجم هاي كوچك سفيد، در فضاي سفيد سفيد، رقص بي وزني رو تجربه كنيم. ديگه عرضي نيست.