اين روزها، سالگرد انقلاب بود و من هم گاهي به ياد خاطرات كودكي و سال هاي بعد از آن مي افتم. يك شعر از آن روزگار را در بين كتاب هاي قديمي پيدا كردم كه مربوط به سال ٥٨ ميشه و سراينده آن يك محصل دبيرستاني است:
"
اگر بار ديگر باران ببارد
اين محله را آب ميبرد
راه آهن را آب مي برد
خاني آباد را آب مي برد
و تمامي مردم
در اين رود، روان خواهند شد
رودي كه خروشان است
...
آه، اگر بار ديگر باران ببارد
بدي ها را خواهد شست
و ديوار كاه گلي ما تميز خواهد شد
دولت آباد، خاني آباد، ياخچي آباد، نازي آباد
و ديگر آباد ها!
يكي خواهند شد، كشوري خواهند شد
سرتاسر سبز، سرتاسر شادي
كشوري كه
مجبور نيست فاضلاب خانه هاي اعياني باشد
كشوري كه بو نمي دهد
با مردمي كه بيكار نيستند و بچه هائي كه معني ميوه را مي دانند
و معني كفش را
..."