لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Sunday, November 17, 2002 :::
 

خواب
يه روز تو راهش كمين كرد، خيلي بي تاب بود، كار كمي نبود، مدتي بود كه باهاش درگير بود، حرفاش منطقي به نظر مي رسيد ولي پايبند موندن به اصولي كه او مي گفت تو اين شرايط خيلي سخته. تصميمشو گرفته بود.
يه دفعه از دور سر و كله اش پيدا شد، اسلحه شو تو دستش جابجا كرد. همين كه از جلوش رد شد، پشت سرشو نشونه گرفت و ...
رفت جلو و بدن بي جونشو چرخوند، باور نميشد كه يه روز مجبور بشه خودشو بكشه، به جسد بي جان خودش خيره شده بود و حرفاش دوباره تو ذهنش مرور مي شدند.
او در نهايت سنگدلي خودشو از پشت با تير زده بود، براي اينكه بتونه بدون توجه به اصول، زندگيشو ادامه بده.

جالبه بدونين تمام اين صحنه رو بر اساس خواب ديشبم نوشتم!


Sunday, November 17, 2002




Powered by Blogger