خوب، درسهاي قبلي رو يه بار ديگه با هم مرور كرديم. يعني تو باعث شدي كه مرور كنيم.
آره، مي دونم، ديگه شير فهم شدم كه آدما واسه خودشونه كه دم از دوستي ميزنن، هيچكي به خاطر من، دوست من نيست، به خاطر نيازيه كه خودشون دارن.هر وقت هم نيازشون برطرف شد، تو رو ديگه به حساب نميارن، اصلا براشون مهم نيست كه تو مدتها نگران او باشي و ازش بي خبر. احتمالا با خودش ميگه:" خوب بذار نگران باشه! من كه مسوول نگراني هاي او نيستم." راست ميگه اصلا كي گفته آدما در قبال هم مسوول هستند! اصلا كي گفته بود كه تو به اون اجازه بدي تو رو اهلي كنه، مگه از درد سرهاي اهلي شدن خبر نداشتي.مگه نمي دوني، خواهي نخواهي وفتي اهلي بشي، يه روز بايد چشات باروني بشه. مگه تا حالا كم چشات باروني شده، تا حالا چند بار ازشون معذرت خواهي كردي! مگه به چشات قول نداده بودي كه آزارشون ندي. آخه تو تا كي مي خواي موسيقي هق هق رو براشون تكرار كني.
ولي ! ولي آخه من بارون رو دوست دارم، يادت رفته هميشه ميگفتم عاشق بارونم، صداش، هق هقش! مگه واسه خيس شدن چند سال ديگه وقت داريم. بذار ديگران به خاطر خودشون تو رو اهلي كنن تا هر وقت رفتند، بهانه داشته باشي كه ابري بشي، باروني بشي، موقع جدائي ميشه چشمها رو قانع كرد كه ببارند. تو هم به خاطر خودت بذار اهليت كنند.
در نظر بازي ما بي خبران حيرانند
من چنينم كه نمودم دگر ايشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند