لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Wednesday, September 11, 2002 :::
 

نوشته بود:" در زندگي زخمهائي هست كه مثل خوره، روح را آهسته در انزوا مي خورد و مي تراشد."

اين دردهاي مدام، چيست! آيا براي همه يكسان است، آيا دردهايمان مشترك است، اصلا اگه از ما بپرسند درد چيست، چه خواهيم گفت! اگر دردها متفاوت است، شايد ريشه دردها مشترك باشد.
دردهاي هر انسان با تولد او ، متولد مي شود. فرياد يك نوزاد، تجلي هراس اوست از تكرار تجربه هاي درد آلود، او مي داند كه درد هاي كهنه نوع بشر، باز او را در بر خواهد گرفت. او مي داند كه اسير لكاته شدن، مرعوب پيرمرد خنزر پنزري شدن، يعني چه! او مي داند كه نقش هاي تكراري بر كوزه و قلمدان كشيدن به چه علت است! او از عقده هاي بشري آگاه است، او مي داند كه كيست كه او را به قبرستان دنج ، راهنمائي مي كند تا تكه هاي بدن رويا هايش را در آن دفن كند و نيز مي داند كه تا پاسي ديگر تمام اينها را از ذهنش پاك خواهند كرد تا درد كشيدنش در يك دوره زندگي ديگر، واقعي به نظر آيد و مي داند كه يك انتظار درد آلود ديگر را بايد تحمل كند.
كاش ميتوانستم لحظه تولدم را به ياد آورم!

"اين كوزه گر دهر، چنين جام لطيف
مي سازد و باز بر زمين مي زندش"


Wednesday, September 11, 2002




Powered by Blogger