لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Wednesday, August 28, 2002 :::
 

و اما ادامه ماجراي علم كوه:
شب را در پناهگاه مانديم، يك گروه ديگر هم آن جا بودند.آنها مي گفتند كه دونفر امروز در هواي نه چندان مناسب،عازم قله شده اند و بايد تا حالا بر مي گشتند. من صبح زود براي سركشي از وضعيت هوا، از خواب بيدار شدم. هوا چندان خراب نبود ولي آبستن ناپايداري بود. جلو در پناهگاه سرپرست گروه دوم به من گفت كه از دو نفر فقط يك نفر با حالت نه چندان مناسب، برگشته و نفر دوم بنا به گفته هاي او از فرط خستگي، قادر به ادامه نبوده.
من با عجله به داخل برگشتم وفرد مذكور را بيدار كردم و از چگونگي ماجرا از او سوالاتي كردم.او در حالي كه از اين اتفاق دچار لكنت زبان شده بود، معتقد بود كه دوستش رو روي گرده آلمانها يه جاي مناسب قرار داده و ما بايد براي كمك به او راهي بشيم.
در اون لحظه فقط به يه صورت منتظر فكر مي كردم، به جان يك انسان، به يك نگاه.
عليرغم هواي نه چندان مناسب، از دوستانم براي كمك كردن نظرخواهي كردم و انها هم مايل بودند در اين مساله همكاري كنند. مشغول جمع و جور كردن وسايل شديم و در اين ميان من به صحبتهاي فرد مذكور گوش مي كردم. كم كم متوجه يه سري حرفهاي ضد و نقيض شدم و با كمي تامل، به ساختگي بودن ماجرائي كه او تعريف مي كرد، پي بردم.يعني مطمئن شدم كسي كه او ادعا مي كرد الان منتظر ماست، در حال حاضر جسدي بيش نيست و دوستش به دلايل رواني اين مساله رو به شكلي ديگر مطرح مي كند. ديگر نتوانستم خودم را راضي كنم كه براي پيدا كردن يك جسد، جان چند نفر ديگر را به خطر اندازم. بنابراين از طرف تيم سه نفري خودمون اعلام انصراف كردم و به سرپرست تيم دوم هم اين مساله رو گوشزد كردم. او هم با من در مورد قطعي بودن مرگ مصدوم، موافق بود ولي با توجه به تجهيزات و نفراتي كه براي صعود انتخاب كرده بود، به من اطمينان داد كه ريسك نخواهند كرد. خلاصه كوله هاي افراد صعود كننده را تا علم چال برديم و برگشتيم و انها راه را ادامه دادند.
پس از چند روز به سرپرست گروه دوم تلفن زدم . او گفت وقتي به كوهنورد مصدوم رسيده اند او را مرده يافته اند در حاليكه پشت سر او اثري از برخورد با سنگ ديده مي شده و اين يعني اينكه در حين صعود احتمالا پاندول شده بوده است.

به هر حال اين ماجرا بيش از پيش به من اثبات كرد كه به قوانين طبيعت احترام بگذارم و به نام ماجراجوئي و يا جدال آنها را نقض نكنم چون خودم در وهله اول، مغبون خواهم شد . ديگر اينكه دوستان و همنوردان را از نتايج رفتارهائي از اين قبيل، آگاه كنيم.

سبز باشيد.



Wednesday, August 28, 2002




Powered by Blogger