لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Wednesday, July 10, 2002 :::
 

به تازگي تو خانواده ام يه چيزي كشف كرده ام كه نوشتنش خالي از لطف نيست.
اون قديما حدود ٧٠ سال پيش، خانواده مادر بزرگم شامل يك مادر و چند فرزند به خاطر مشكلاتي كه با بلشويكها داشتند از كشور شوروي به ايران مهاجرت مي كنند .محدوده سني اين بچه ها از ٥ ساله تا ٢٥ ساله بوده است و مادر بزرگ من ٥ ساله بوده. در ايران دختر بزرگ اين خانواده با يه مرد ايروني ازدواج ميكنه و پس از ازدواج همه با هم تو يه خونه بزرگ زندگي رو ادامه ميدن و از قضا پدر بزرگم تو همون خونه زندگي مي كرده . در حقيقت پسر ٦ ساله همون آقا بوده كه با خواهر مادر بزرگم ازدواج كرده. !!!گيج كه نشدين!!
خلاصه اين پسر و دختر ٦ و ٥ ساله همبازي هم ميشن و با هم مدرسه ميرن و درس ميخونن و...
در حقيقت خواهر مادر بزرگ ٥ ساله، مادر ناتني پدر بزرگ ٦ ساله ام بوده!!
پس
مادر بزرگم خاله پدربزرگمه!!!و
پس از ازدواج آن دو، پدر بزرگم و پدرش با هم با جناق شدند!!!!
و
مادر بزرگ پدربزرگم(ناتني)، مادر زنش هم بوده!!!!!!!!!
و
....


Wednesday, July 10, 2002




Powered by Blogger