لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Wednesday, April 24, 2002 :::
 

هيچوقت فكر نمي كردم همنوع بودن مستقل از مليت و تژاد و طبقه اجتماعي بتونه چشاي آدمو باروني كنه، مگه چه مدت بود مي شناختمش كه از رفتنش اينقدر دلتنگم. صداش از ديشب تو گوشمه، يه لهجه افغاني و دو تا چشم قرمز شده از بي تابي ترك عادت و اشتياق وصال.
يه صدا كه گفت:
-منو حلال كنيد، فردا برمي گردم افغانستان!
گفتم: دوباره برميگردي پيش ما
گفت:فكر نكنم!
آخه هر شب كه ميومدم خونه، اون در پاركينگ رو باز مي كرد و ما دو تا مثله دو تا بچه مدرسه اي واسه هم دست تكون مي داديم، من توي ماشين و اون جلو در.
اون ٤٠ ساله و من ٣٠ ساله.
ولي ديشب حديث ديگري بود، حال و هواي ديگري داشت، پر بود از غم، پر بود از شادي، پر بود از بغض و من پر بودم از بغض،
يه صدا با لهجه افغاني و دو تا چشم قرمز "حلالم كن"


Wednesday, April 24, 2002




Powered by Blogger