حركت هاي موج گونه بر بستري ممزوج از ذهنيت و واقعيت، چه بي پروا مي كند پرنده اي را كه پرواز را فراموش كرده، بي پروا نه! بي خيال، بي واهمه از تاراج آنچه خلقتش را باعث شده، آنچه براي آن بايد مي زيست.
خزيدن براي او كه وارث پرواز است، چه دور مي كند مقصد را. مگر نه اينكه عمر سفر كوتاه است، با خزيدن به مقصد نمي رسي اي پرنده شاد، پرنده غمگين
بالهايت را بايد به نسيم بسپاري تا پرهاي زندانيت زدوده شوند از غبار روزمرگي و احساس كني حلاوت آنچه خالقت به تو هديه كرده،
پرواز كن اي پرنده شاد، پرنده غمگين