لوگو براي گاه نگار


سايت هاي ديدني

Persia Desert
Public Broadcasting Service (PBS)
نشريه سخن
كارنامه

وب لاگهاي ديگر

پويه
باكره
سيزيف
خوابگرد
طراوت
Rahaa
شروين
آذر و آينه اش
Carpe Diem
مشهدي ها
خانه آدم كجاست
درباره هستي من
اخترك ب-٦١٢ كجاست

World Cartoon & Caricature

نوشته هاي قديم


آبان ٨٠
آذر ٨٠
دي ٨٠
بهمن ٨٠
اسفند ٨٠
فروردين ٨١
ارديبهشت٨١
خرداد٨١
تير٨١
مرداد٨١
شهريور٨١
مهر٨١
آبان ٨١
آذر ٨١
دي ٨١
بهمن ٨١
اسفند ٨١
فروردين ٨٢
ارديبهشت ٨٢

يادداشتهاي تنهائي  


عكسهاي من-١١ آلبوم تماس بگيريد

Saturday, December 22, 2001 :::
 

خورشيد داشت كم كم خودشو از ما پنهون مي كرد و من و آرش همچنان مشغول برفكوبي بوديم. اصلا فكرشو نمي كرديم كه برنامه اينقدر طول بكشه، آخه از صبح زود داشتيم با برف و سرما كلنجار ميرفتيم . قرار بود قبل از غروب برسيم خونه يكي از بچه ها كه تو آهار يه خونه داشت و ما معمولا سالي يه بار به اونجا سر مي زديم. ايندفعه برف خيلي زياد بود و ما تا سينه تو برف بوديم.حدود ساعت شش بعد ظهر تقريبا انرژي ما تموم شده بود و راه باقي.
توي اين لحظه ها درون انسان غوغايي به پا ميشه، احساس مي كني با حريف قدري سر و كار داري و اگه دير بجنبي خاكت مي كنه، احساس مي كني تمام برنامه هايي كه تو ذهنت واسه آينده داشتي به عملكرد تو در اين لحظه ها بستگي داره و اگه تسليم بشي ...
در اين افكار غرق بودم كه صداي شكستن بهمن ما رو ميخكوب كرد، من و آرش در تاريكي مطلق انتظار غريبي را تجربه مي كرديم. پس از چند دقيقه به آرامي مسير را ادامه داديم در حاليكه از اينكه بهمن فرو نريخته بود ، خدا را شاكر بوديم. خيالمون از هم ديگه راحت بود، با هم برنامه هاي زيادي رفته بوديم و مي دونستم به اين راحتي ها تسليم نميشه. بالاخره ساعت ٨ شب در حاليكه برف دوباره شروع شده بود، به كف دره رسيديم. از فرط خستگي روي زمين يخ زده ولو شديم و گرماي زندگي را دوباره احساس كرديم. بعد از يك استراحت كوتاه حركت و ساعت ٩ در آهار بوديم در حاليكه كسي انتظار ما رو نمي كشيد ،بچه ها فكر كرده بودن به علت برف زياد ما از اجراي برنامه صرف نظر كرده ايم.
آخ كه خواب اونشب چقدر مزه داد!


Saturday, December 22, 2001




Powered by Blogger